آرامش
آرامش

آرامش

خوشتیپی

دیروز دوستم بم میج داده هانی میشه رمز موفقیتت رو بگی؟خیلی خوش تیپ شدی چزوری انقدر لاغر شدی؟

حدس میزنید جواب چی بوده؟

در مود لودگی بودم و نوشتم  شوهر!

دوستمم نامردی نکرد گفت شوهر ندیده بدجنس اونو که ندارم

گفتم من اروبیک و بدنسازی کار کردم سالم خوردم شکر و شیرینی جات حذف 

خیلی خوب بود

وقتی رسیدم به 69 کیلو انگار بهم عنر دوباره دادن

فکر کنم نزدبک به 10 سال بود ارزوم بو  دهگان وزنم 7 نباشه دیگه

و وقتی شد 69.800 من انرژی گرفتم

الان که خیلی کمترم شدم

بدنم رو مود کاهش وزنه

بسیار سالم ترم شدم

کل زمستان گذشته من از کمربند طبی استفاده میکردم و امسال اکثرا کفش پاشنه بلند پام بوده و راحت بودم بدون کمر درد

اگر بدونید از وقتی سایزم کم شده چقدر لباس خریدم

فروشگاهی نبوده تو اف باشه برم توش و دست خالی بیام بیرون

جالبه مصادف شد با نامزدی و این حرفا دیگه کامل برا اقای یار نهادینه شده که من لباس دوست دارم 

تمام شلوارهام برام 2سایز بزرگن

پالتو و مانتو های سابق به تنم زار میزنند

سایزم 40 شده اما شلوار رو به دلایل فنی باید بزرگتر بردارم و کمرش رو تنگ کنم

دیگه انقدر خوب شدم که مامان خانوم که اصلا تو کار تشویق نبوده امروز برام یه تونیک تنگ خریده و وقتی با ساپورت پوشیدم گفتن افرین چیدر خوش تیپ شدی

درس که نخوندم واسه دکترای امسال انا خوشتیپ شدم 

گمانم ارزش داشت...

پاورقی* وقتی درس میخونم میخورم و چاق میشم وقت درس اگر تو استراحت ها نخورم کلافه میشم

واسه این دکتر نشدم تما خوش تیپ شدم

خوشبختی

خوشبختی همین چند خطه

 رفا

تم تو وبلاگی که خواننده پر و پا قرصشم  اهنگ اناستازیا رو برا دانلود گذاشته بودن

من کیف کردم من رو برد ب زمانی که کلاس 4 ابتدایی بودم خاله کوچیکم کارمند صدا و سیما بود و هر هفته وقتی به خونه پدری میامد برای من کارتون میاورد

یکی از بهترین کارتونهای اون موقع اناستازیا بود با اانگ فوق العادش

اون زمان که زبانم خ زبانم خوب نبود اما بعدش تو راهنمایی دوست دورگه هندیم برام ترجمه اش کرد و حفظ کرده بودیمش

ن

حالا باد تمام اون خاطرات افتادم

خوشبختی این روزها که سعی میکنم لذت ببرم بیشتر لبخند میزنه و ازمایشم میکنه

میدونم ادمها اخلاقای بد و خوب دارن این روزا سعی میکنم همه رو خوب ببینم و کیف کنم

روزی چند بار باید به اقای یار بگم انرژی مثبت به کاینات بده خبلی ازین ادما است که میگن من میدونستم...

زود خسته میشه

خیلی باید پرانرژی باشم کنارش که از راهش برنگرده

برنامه ریزیش ضعیفه اما تکیه گاه خوبیه

میذاره با خیال جمع بهش تکیه کنی اما براش اوضاع رو مرتب کنی

این روزهای من و یار مثل او پرنده و اسب ابی ان که کنار همن وبه هم نیاز دارن وخوبن با هم

البته نه که به هم نیاز داشنه باشیم اما خوب واقعا خوبه که دارمش

به سختی هاش می ارزع


پزشکی قانونی

یه درس 2واحدی  جذاب بود واسمون که چون سر صبح داشتیمش معمولت حالت تهوع داشتیم

اسم یه سازمان وابسته به قوه هم هست که ادم از کنارشم رد میشه ترسناکه

همیشه یه عالم ادم سیاه پوش میدیدم که اومدن جسد متوفی رو تحویل بگیرن

تا حالا توش نرفته بودم

اداره برا استعلام سلامت مارو حواله کرد به پزشکی قانونی

شانس آوردم همسر کنارم بود والا من با ابن همه اولدرم قلدرم(اعتماد بنفس هانی رو که می شناسید)پس می افتادم

اول که کلی گشتیم اخه ازونجایی که ادمای سیاه پوش وا میستادن سازمان  نقل مکان میکرد

زنگ زدم به دوستم که وکیله ادرس بگیرم گفت نمیدونم اخه خودم که نمیرم مردم بدبخت رو میفرستم برن  بعد زنگ زد و ادرس داد

 گوشی ها رو تحویل دادیم و رفتیم بالا

وقتی منتظر بودم خانوم دکترها 5تا دکتر فقط اونجا معطل شدن واسه من ازمایش بنویسن.

یه خانومه اومده بود گفت  ضد و خورد کردم  کارمند ازش پرسید با کی؟ گفت با شوورم

یکی دیگه تصادفی بود اومده بود طول درمان بگیره

وای خدایا چقدر شلوغ بود 

رفتیم واس روز دوم!

ازمایش اعتیاد 

خانومه من رو برد تا دستشویی

خواستم در و ببندم گفت نه دیگه در باید باز باشه

وا خانوم من خجالت میکشم

گفت من نگاه نمیکنم

اونم انجام شد

تست الکل.ایدز.بیماری های عفونی و یک خروار ازمایش دیگه ام دادم

ازون روز میرم میان شکولات میخورم میگم دیدید قندم پایین بود!نتیجه رو باید پزشکی قانونی تایید میکرد تا ببرم برا اداره

خلاصه کارمندا لطف کردن کار من رو زود راه انداختن در نهایت گفتن دکتر کارت داره

یک لحظه ترسیدم هرکی اتاق اون دکتر میرفت ناراضی برمیگشت

0

دکتره گفت به به خانومه هانی مبارک باشه دخترم

چقدر عالی که داری میری سرکار و تبریک گفت و امضا کرد

خلاصه این احراز سلامت واسه ما 3روز کاری زمان و نزدیک 500تومن هزینه برد خب به ادم اعتماد کنید همون اول میگم سالمم قبول کنید

یک سفر علمی بود به پزسکی قانونی،کنارش دادگاه و  کلانتری  هم رفتم

تو اداره ام هرکی امضا میکرد میگفت الان که شاغل نیستید جایی؟ به همسر میگم خیلی شبیه کارمندام؟ میگه از کارمندای معمولی شیک تر بودی اما خب مشخص بود تو خونه کارمندی بزرگ شدی

والا ما نفهمیدیم اینا چی میگن 


سوپ ساز

یه تبلیغ جدید هست شایدم من جدید دیدم 


دستگاه سوپ ساز...

من همیشه وقتی سرحالم غذا درست میکنم اگر حالم از نظر روحی خیلی بدم باشه نون و کیک میپزم

اما سوپ و ابداع مزه های جدید باید از سر ذوق باشه وقتی مریضم فقط ترجیح میدم سوپم میکس بشه  تا نبینم چی میخورم

حالا این دستگاه سوپ ساز همون کارو میکنه

مواد رو میریزی توش و یه سوپ بهت تحویل میده

زیاد نپسندیدمش

شما نظرتون چیه؟

خیلی وقت نمیکنم بنویسم

تو ذهنم کلی مینویسم اما اینجا نه

همسر مشغول درس و مشقاشه من دنبال مقدمات کار زیاد بیرون میریم و خاطره میسازیم مزه های جدید رو گره میزنیم له خاطراتمون

از امروز دوباره میرم باشگاه

تا وقتی این شهر  هستم تصمیم گرفتم صبح ها برم  باشگاه امروزم اولین روز بود

اما از مربی زیاد خوشم نیامد

مربی عصرمون یه خانومه  مانکن با موهای بلوند و یه لبخنده قشنگ بود

که مهربون بود از تو اینه حواسش به من بود

نمیدونم تحصیلاتش چقدر بود اما تمرینها رو خوب انالیز میکرد و وقتی ازش سوالی میپرسیدم جواب درست میداد

با این مربی جان زیاد ارتباط نگرفتم


هنوز طلبیده نشدیم که بریم مشهد میشه ک بشه؟