آرامش
آرامش

آرامش

پزشکی قانونی

یه درس 2واحدی  جذاب بود واسمون که چون سر صبح داشتیمش معمولت حالت تهوع داشتیم

اسم یه سازمان وابسته به قوه هم هست که ادم از کنارشم رد میشه ترسناکه

همیشه یه عالم ادم سیاه پوش میدیدم که اومدن جسد متوفی رو تحویل بگیرن

تا حالا توش نرفته بودم

اداره برا استعلام سلامت مارو حواله کرد به پزشکی قانونی

شانس آوردم همسر کنارم بود والا من با ابن همه اولدرم قلدرم(اعتماد بنفس هانی رو که می شناسید)پس می افتادم

اول که کلی گشتیم اخه ازونجایی که ادمای سیاه پوش وا میستادن سازمان  نقل مکان میکرد

زنگ زدم به دوستم که وکیله ادرس بگیرم گفت نمیدونم اخه خودم که نمیرم مردم بدبخت رو میفرستم برن  بعد زنگ زد و ادرس داد

 گوشی ها رو تحویل دادیم و رفتیم بالا

وقتی منتظر بودم خانوم دکترها 5تا دکتر فقط اونجا معطل شدن واسه من ازمایش بنویسن.

یه خانومه اومده بود گفت  ضد و خورد کردم  کارمند ازش پرسید با کی؟ گفت با شوورم

یکی دیگه تصادفی بود اومده بود طول درمان بگیره

وای خدایا چقدر شلوغ بود 

رفتیم واس روز دوم!

ازمایش اعتیاد 

خانومه من رو برد تا دستشویی

خواستم در و ببندم گفت نه دیگه در باید باز باشه

وا خانوم من خجالت میکشم

گفت من نگاه نمیکنم

اونم انجام شد

تست الکل.ایدز.بیماری های عفونی و یک خروار ازمایش دیگه ام دادم

ازون روز میرم میان شکولات میخورم میگم دیدید قندم پایین بود!نتیجه رو باید پزشکی قانونی تایید میکرد تا ببرم برا اداره

خلاصه کارمندا لطف کردن کار من رو زود راه انداختن در نهایت گفتن دکتر کارت داره

یک لحظه ترسیدم هرکی اتاق اون دکتر میرفت ناراضی برمیگشت

0

دکتره گفت به به خانومه هانی مبارک باشه دخترم

چقدر عالی که داری میری سرکار و تبریک گفت و امضا کرد

خلاصه این احراز سلامت واسه ما 3روز کاری زمان و نزدیک 500تومن هزینه برد خب به ادم اعتماد کنید همون اول میگم سالمم قبول کنید

یک سفر علمی بود به پزسکی قانونی،کنارش دادگاه و  کلانتری  هم رفتم

تو اداره ام هرکی امضا میکرد میگفت الان که شاغل نیستید جایی؟ به همسر میگم خیلی شبیه کارمندام؟ میگه از کارمندای معمولی شیک تر بودی اما خب مشخص بود تو خونه کارمندی بزرگ شدی

والا ما نفهمیدیم اینا چی میگن 


سوپ ساز

یه تبلیغ جدید هست شایدم من جدید دیدم 


دستگاه سوپ ساز...

من همیشه وقتی سرحالم غذا درست میکنم اگر حالم از نظر روحی خیلی بدم باشه نون و کیک میپزم

اما سوپ و ابداع مزه های جدید باید از سر ذوق باشه وقتی مریضم فقط ترجیح میدم سوپم میکس بشه  تا نبینم چی میخورم

حالا این دستگاه سوپ ساز همون کارو میکنه

مواد رو میریزی توش و یه سوپ بهت تحویل میده

زیاد نپسندیدمش

شما نظرتون چیه؟

خیلی وقت نمیکنم بنویسم

تو ذهنم کلی مینویسم اما اینجا نه

همسر مشغول درس و مشقاشه من دنبال مقدمات کار زیاد بیرون میریم و خاطره میسازیم مزه های جدید رو گره میزنیم له خاطراتمون

از امروز دوباره میرم باشگاه

تا وقتی این شهر  هستم تصمیم گرفتم صبح ها برم  باشگاه امروزم اولین روز بود

اما از مربی زیاد خوشم نیامد

مربی عصرمون یه خانومه  مانکن با موهای بلوند و یه لبخنده قشنگ بود

که مهربون بود از تو اینه حواسش به من بود

نمیدونم تحصیلاتش چقدر بود اما تمرینها رو خوب انالیز میکرد و وقتی ازش سوالی میپرسیدم جواب درست میداد

با این مربی جان زیاد ارتباط نگرفتم


هنوز طلبیده نشدیم که بریم مشهد میشه ک بشه؟




بازگشت هانی

این روزها دارم سعی میکنم از اخرین روزهای بیکاری لذت ببرم

معمولا تا 9 صبح میخوابم بعد تو اینستاگرام میچرخم

بعد نمیدونم چرا هر روز زوج دقیقا بین 5تا7 که من باشگاه دارم واسم کار پیش میاد اصلا فکر نکنید تنبل شدما

تقریبا 10 روز بود به شدت هله هوله خور شده بودم خب تقصیرم نداشتم مدام تو راه بودم تو راه میچسبه ادم پفک بخوره

چیپس بخوره

تازه همسر قول داده یه شب تو ماه  اینده جیگر کثیف کنار خیابونی بخوریم

امروز با ترس و لرز رفتم رو ترازو  و کیف کردم بدن هوشیارم وزنش زیاد نشده

همسر میگه تنبل شدم

اما واقعا وقت نمیشه برم باشگاه

با اقای یار رفتیم کارگزینی اداره

میگه اگر طبقه 4به بعد بهت کار بدن خوبه پایین تر خیلی ارباب رجوع دارید خسته میشی

قرار شده فعلا که اقای یار فقط یک روز بیرون از خونه کار دارن ایشون هم سرویسم بشن هم اشپزی کنن تا من راه بیوفتم

اینم از مزایای شوهر دانشجو در شهر غریب داشتن

واسه عید برنامه سفر داشتیم

با خبر کارم پا در هوا موندیم

نمیدونیم چی میشه

یه مشهد هم نذر کارم بود باید بریم پابوسی اقای یار امتحان هفته بعدش رو بده ایشالله عازم میشیم



کار اونه که خدا درست کنه

سلام

خیلی وقته نبودم

خیلی حرف دارم بگم

اما وقت ندارم

تو یه روز خوب خدا من و آقای خاستگار ما شدیم بله گفتیم و قول دادیم بع هم متعهد باشیم و نذاریم تو دلمون غم بشینه

روز جشنمون خدا 4فصل سال رو واسمون فرستاد صبح هوای متبوع بهاری بعد تابستون گرم بعد بارندگی و بعد برف و تگرگ وقتی من غصه میخوردم همه بهم یاد آوری میکردن عزیزم اینا برکت هستن و راست میگفتن

یک زمانی مشاوره الدوله عزیزم واسم یه کلیپ فرستاده بود که ازش انرژی گرفتم و توکل کردم و گفتم کار اونه که خدا درست کنه سلطان محمود خره کیه

دیگه شده بود تکه کلامم

و واقعا کارم درست شد

اقای یار که میره و میاد میگه قدم من سبک بوده 


خدا رو شکر