آرامش
آرامش

آرامش

تیپ حقوقی

امروز چندمین بار بود که این اتفاق خنده دار واسم افتاد

بار اول چند وقت قبل بود از دانشگاه بر میگشتم یه پیرمردی تو تاکسی کنارم نشسته بود شروع کرد راجع به یه موضوع حقوقی ازم سوال پرسیدن من با تعجب موندم که از کجا فهمید بلدم!گفت از رفتارت مشخص بود 

اینجا طی هفته اخیر هم دوبار این موضوع تکرار شد بار اول سر صبح اومدم با تاکسی برم اداره راننده گفت خانوم شما دفتر وکالت دارید؟من لبخند زدم و گفتم نه

امروز صبح هم سوا  رتاکسی شدم  یه خانوم کنارم بود گفت خانوم شما کارمند دادگستری هستید؟گفتم نه

از کجا میفهمن؟

رو پیشونیم نوشته؟

من کت و شلوار اداری میپوشم با کیف و کفش ساده و مقنعه 

اینا رو کارمندای بیمه و بانک و خیلی از اماکن رسمی دیگه هم میپوشن نزدیک اداره مام ۶تا سازمان و اداره دیگه هست بانک هست  اما دفتر وکالت و دادگستری  اصلا تو این حوزه نیست من نمیفهمم از کجا رشته تحصیلیم رو چهره ام تاثیر گذاشته


کارمند

از اوایل ماه حکمم اومد و دیگه از کاراموزی خارج شدم

به کارها تقریبا مسلط شدم  وقتایی که همسرم باشه خیلی بهترم هست!از اداره که میام نهارمون حاضره

فقط کاش مامانم اینام زودتر بیان شهر ما مستقر شن دیگه نور علی نور میشه

همسر امروز باید میرفت سرکار از صبح تا ۶ عصر

من فکر میکردم بعدش میاد پیش من تا اخر هفته بریم زادگاه اما مسج داد که رفته خونه باباش منم با غصه تمام گفتم باشه پس دیگه پنج شنبه خودم میام اذیت میشی بیای

کله پوک خان من حتی چایی هم دم کرده بودم منتظرت بودم با هم بخوریم

حالا که نیومدی تنهایی دوتا چای هل خفن میخورم

دیگه ام واست چایی دم نمیکنم

باهاتم قهرم

ایکون یه خانوم خوشگل کرده منتظر شوهر اما تو دیوار رفته درحالی که زبون درازی میکنه

حالا من تا پنج شنبه چی بخورم؟

بعدا نوشت به تاریخ چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت عرض کنم خدمتتون که اقای همسر بدجنس خان بعد از کار اومدن پیش بنده و داستان ختم بخیر شد

نه قهر کردم نه غصه خوردم

مدیریت ساختمان

یادتونه که ساختمون چقدر بد بود وضعش بعد ار تذکر من اروم شد اوضاع ساختمان ما اما از قبل از عید که نظافت شد دیگه رنگ تمیزی ندیده بخودش

قبض برق مشترک اومده کسی پرداخت نکرده اومدن قطعش کنن

همسایه روبرویی گفت من پشت شمام اگر کارمندی و میگی وقت نداری برا کارها اما بیا و مدیر ساختمان شو

خلاصه من به اسم همسرم یه برگه زدم که پول قبض و شارژ رو بیارید بوید واحد ما

امروز یه نامه روش زدن بی نام که اینجوری کع مدیر انتخاب نمیکنند باید نظر همه باشه

من نامه زدم من مدیر نیستم ساختمان کثیف بود و قبض برق موعدش گذشت گفتم پولها رو جمع کنم تا بعد سر فرصت مدیر انتخاب کنیم خوسحال میشدم اسم شریف شما همسایه عزیزم بدونم

مردم چه دیوانه اند دکتر شهبازی واقعا راست میگفت 

فکر کرده مثلا مدیریت ساختمون چیه؟

حالا اسم هم ننوسته عنصر ناراضی ۶ واحد موافقن ۲ واحد کلا ساز مخالف

نظر شما چیه؟

ابلاغ

یه خانومی هم ورودی من بود واس کاراموزی

بعد تمام مدتی که من ریلکس بودم که حالا حکم میاد و اینا اون نگران بود به شدت

هر چقدرم من میگفتم توکل کن اثر نداشت

البته امروز دلیلش کشف شد

من که امتحان دادم بالاترین رتبه علمی رو کسب کردم وقت گزینش بم گفته بودن

وقتی هم نتایج اومد شهر انتخابیم قبول شدم

این خانوم همکار پدرسون ایثارگر بودن و بدون ازمون اومدن گفتن سلام علیکم رفتن گزینش

رییس سازمان زورش چربید و گفت حالا که امتحان نداده پس اول حکم امتحانیا رو بزنیم بعد جاهای خالی با سهمیه ها

و این بنده خدا رو بش گفتن بره یه شهر دور

اول صبحی یه حرکتی ازش دیدم که اون وقت گفتم حقشه اما بعد دلم سوخت اخر وقت گفتن بره یه سهر نزدیک

اما ماجرا چی بود

ما تو یه سالن بزرگ کار میکنیم که پارتیشن داره

و هرکدوم پست یه سیستمیم انقدرم کار داریم و کار حساسه کا وقتی با هم کار داریم باید صدا بزنیم و مناظر هم بشیم

من مثلا تلفن که دارم راحت سرجام صحبت میکنم و کسی نمی شنوه

این خانومه ۴شنبه یهو اومد پشت سر ما شروع ورد بلند تلفنی حرف زدن

که اره ۲کیلو گوجه سبز و ۲ کیلو توت فرنگی و ۳کیلو پرتقال و چه و چه وایم بکش بفرست 

از سوپر میکه محلشون تلفنی خرید کرد!ایا خونه نمی تونست انجام بده؟ایا سر جاش تلفن انتن نمیداد؟

ایا خواست بگه پولداره؟

بعد از اون لو رفت که سهمیا ایت گفت من نون دلم رو نیخورم وقت ثبت نام هزینه ثبت تام زیاو بود من پولش رو نداشتم خدا من رو بدون امتحان قبول کرد

من حرصم در اومد

اما بعد زودی دلم سوخت واسش

محیط کار ازین چیزام داره دیگه