آرامش
آرامش

آرامش

پاگشا

ماه دیگه یکسال از تاریخ عقد ما میگذره

فامیلهای درجه یک من همه همون اوایل مارو پاگشا کردن و ما کلی رفت و امدهم بعدش کردیم منزلشون

تازه ما اینجوری نیستیم که پاگشا نشیم خونه طرف نریم

اما اقوام همسر اینجوری ان

یعنی عید نوروز مادر شوهرم گفت هیچ جا نرو چون پاگشات نکردن

همون اوایل البته دایی و خاله همسرم مارک پاگشا کردن و ما خونه اونام زیاد رفتیم

عیدم رفته بودیم

موند عمه و عموهای همسر

یکی از عمو ها در یک حرکت انتحاری ۴عروس رو تو یک شب پاگشا کرد

که خیلی شلوغ پلوغ و بی نظم بود

اما خب به هرحال پامون گشوده شد به حونشون

یکی دیگه دوهفته قبل زنگ زد به مادر شوهر واسه شب جمعه دعوت کرد که ما بلیط سفر داشتیم کنسل کردیم

این هفته با مامانم اینا و اقوام مادری قرار دورهمی گذاشتیم که یهو زنعموجان همسر زنگ زدن واسه شنبه شب دعوت کردن

و کاسه کوزه ما رو زدن به هم

حالا از دو تا چیز ناراحتم به شدت

یکی اینکه اقا جان منو میخوای دعوت کنی زنگ بزن از خودم بپرس

نه مادرشوهرم

دو اینکه ادم اگر مهمونش کارمند باشه یه شهر دیگه باشه نباید زنگ بزنه اول بپرسه فلانی فلان روز تو اصلا میتونی بیایی....

نه اینکه بگه فلان روز بیایید و توروخدا دیگه برنامه منو به هم نزنید

پس برنامه های من چی؟

یجورایی بهم برخورده

مادر شوهرم که دید کلافه ام گفت هرجور خودت صلاح میدونی میخوای زنگ میزنم میگم کنسل

دلم سوخت واسش اون بنده خدا خیلی مراعات همه رو میگنه

گفتم نه زنگ نزن صبر کن من دورهمی این ور رو به هم میزنم

کاش ادم ها به زمان و کارهای هم احترام بیشتری میذاشتن


زندگی

نه دیگه زندگی همیشه کنار خوبی هاش سختی هم داره

درست موقعی که همه چیز مرتبه واسه لذت بردن چیزهایی میفهمیم که از اون خوبی ها  قدر دانی کنیم

مبادا یه لحظه از یاد خدا غافل شیم

من تو تموم دعاهام اخرش میگم خدایا ما رو یک لحظه هم به حال خودمون وامگذار

و از بعد از ازدواجم مرتب تر ودایم در حال شکر خدا هستم خدا هم مرتب به من موارد بیشتری برای سپاس نشون میده

واسه یه دختر یکی یکدونه سخته از خانوادش دور باشه

شهری که من هستم با شهر خانوادم ۳ ساعتی فاصله داره

اما خدا رو شکر اقای یار مراقب دل یکی یکدونه هست

واسه یکی یکدونه بیماری والدین و عزیزان فوبیا بوده

اما حالا بزرگ شده

وفتی یهو تو چک اپ سالانه واسه باباش تشخیص کنسر میدن دختره فقط شکر خدا میکنه 

مدام سرچ میکنه راجع به بیماری و درمان اما به بقیه میگه فقط یه جراحی کوچیکه

بابای یکی یکدونه الان پرتو درمانی میشه 

مامانه اما 

مامانه یه زن قدرتمند بوده تمام تصمیم مهم ها به پشتوانه مامانه گرفته میشده

اما مامانه خیلی ضعیف شده 

مامانه وقت نمیکنه زیاد به خودش برسه و یکی یدونه دنبال راه کمک بهشونه

اما خدا رو شکر 

مامانه خیالش از بابت همسر و خانواده همسر دخترش جمعه

خودش اون هفته میگف همکارم گفت ترشی درست کردی به دختر تازه عروست بدی؟گفتم نه خیالم جمعه مادر شوهرش درست کرده واسش تازه به منم داده 

خدا رو شکر

اوه راستی از اولین هام بگم

خیلی پراکنده نوشتم چون ذهنم پراکنده بود

خانواده شوهر رو دعوت کردم  فسنجون با برنج سفید و باقلی پلو و گوشت درست کردم مزه غذاها عالی شد اما برنجم شفته شد

اونا مدام میگفتن عیب نداره اما من خیلی ناراحت بودم

امیدوارم دفعه بعد بهتر بشه

یه شبم دوستم و همسرش رو دعوت کردم مرغ ترش درست کردم و باقلی پلو و گوشت و چبکن استراگانف عالیی شد

کلی کیفور گشتم

اندازه ۲نفر تا ۴ یا ۵ نفر خوب بلدم کارا رو هندل کنم اما خدایی برنج واسه مقدار بیشتر تاحالا نپخته بودم

مامانم با بابتم مشغول بود فقط اون روزش بهم مسج داده بود افرین دخترم میدونم از پسش برمیایی

مثل دختر لوس ها مامانم کنارم نبود کمکم کنه

اما خداییش شوهر جانمان خیلی کمک کرد و میکنه

خدا رو هزار مرتبه شکر



استخوان دنبالچه

این استخوان دنبالچه ولسه جی افریده شده؟

دمم درد میکنه میگن بد نشستم تو اداره اینجوری شد

اگر ادامه پیدا کنه باید ازون بالش دوناتی ها بخرم روش بشینم

اداره

من از ۱۶ سالگی کار میکردم 

وقتی حقوق خوندم و وکالت قبول نشدم دلم میخواست لااقل مشاور حقوقی یه سازمان باشم تا کارم تخصصی باشه

اما حالا یه کارمندم

اوایل فکر میکردم اصلا این کار ربطی به رشته حقوق نداره یه دیپلمه که با کامپیوتر بلد باشه کار کنه هم از پسش بر میاد 

راستش یکم سرخورده شده بودم

تا اینکه کاینات دست بکار شدن بهم خلافش رو اثبات کنند

دیدم چطور همکارام از یه بخش از کار که ما درسش رو خوندیم عاجزن و مدیر باوجود سابقه کمم بهم اعتماد کرد و اون کارو بهم سپرد

همکارای من همشون کارشناس ارشد فقه و حقوق دارن اما کارشناسیشون غیر مرتبط بوده

خب اون درسای کارشناسی هرگز تو ارشد تکرار نمیشه من نمیدونم چرا مردم فکر میکنن تو ارشد درس یاد میگیرن

مورد بعدی حقوقم بود که بشدت ترغیب شدم دکتری بگیرم

حقوق من بدون سابقه کار با حقوق یه همکار لیسانسمون با ۱۰ سال سابقه کار یکی بود

سفر

دلمون یه مسافرت خیلی خوب و بدون استرس میخواد

به فکر یه زیارت دو سه روزه و سفر مشهدیم خدا کنه طلبیده بشیم

بابا باید شهریور مجددا ازمایش بده و بعدش احتمالا رادیو تراپی

دکتر میگفت مراحل مقدماتی متوجه شدیم اما تومور تهاجمی بوده باید محدود شه

نمیفهمم تومور خوش خیم چطور تهاجمی میتونه باشه

اگر بدخیمه واقعا نیاز به شیمی درمانی نیست؟

بابا میگفت اگر از اول بهم میگفت اصلا عمل نمیکردم

تو دلم گفتم پس دکترت باهوش بوده که اول گفت یه عمل ساده است و بعدش خوب میشی ۴ساعت عملت کرد و گفت عالی بوده پاتولوژی و ازملیشا میگن یک چهارم تومور باقی مونده اما خدا رو شکر غدد لنفاوی تمیزن و امکان انتشارش کمه

حالا الان دکتر گفته باید بریم ازمایشگاه مسعود تو میرداماد و با توجه به انالیز اونا میگه چند جلسه پرتو درمانی

میشه لطفا دعا کنید؟

همه اینا یه طرف دور بودن من از زادگاهم یه طرف

حالا جای شکرش باقیه لمل تو شهر ما انجام شد و همسر شبها پیش بابا میخوابید  و منم بعد از اداره و یکبارم اخر شب میرفتم پیش بابا اما اگر پرتو درمانی رو تهران مجبور باشه انجام بده سخت میشه واسم

کاش زودتر خوبه خوب شه بابا

تا برن واسه پابوسی امام حسین