سلام علیکم
نمیدونم کسی میخونتم یا نه اما من مینویسم
همسرم امتحان داره و ما به زادگاه نرفتیم
او مشغول درس خوندن و من مشغول زندگی
دیروز واس نهار جمعه دوتا گزینه دادم بهش زرشک پلو با مرغ یا باقلی پلو با گوشت؟
گفت شوید باقلی پلو
بعد رفتیم خرید
کلی خرید کردیم تا رسیدیم به سبزی فروشی
زادگاه من حتی شب هم بری بیرون سبزی محلی هست وهس فروش
اما اینجا نیست انگاری و یا شایدم من بلد نیستم هنوز
سبزی فروش ادم باحالی بود
گفتم من شوید میخوام
گفت یک کیلو؟گفتم یا خدا نه
خیلی کم
گفت چقدر مثلا ما زیر نیم کیلو نمیفروشیم
خلاصه به زور و زحمت ۱۰۰۰ تومن بم شوید داد
گفت باقلی پلو نوش جان
اگر سیزی محلی میخوای صبح بیا از خانوم های محلی بخر
گفتم صبح سر کارم و ازین نعمت محروم
گفت جمعه هام هستن
من تو دلم گفتم جمعه صبح میخوام یه دل سیر بخوابم
شام رفتیم بیرون و دیر وقت اومدیم خونه خوابیدیم
ساعت یک ربع به هفت گوشی خاک برسرم که توی حال به شارژ بود الارم بیداری داد اومدم خاموشش کردم و فحش دادم بخودم ک۶ چرا ولس جمعه الارم گذاشتم برگشتم سرجام و پتو رو کشیدم رو خودم تازه گرم شدم که دوباره الارم ساعت ۷.۱۵ بود اگر روزهای عادی تا ۷.۱۵ صبحانم تموم نشه دیر میرسم سر کار
یه اه گفتم و رفتم خاموشش کردم
ساعت ۹بیدار شدیم تا ۱۰ صبحانه خوردیم
۱۰ او درسش را کشید جلو و من کمی کتاب خوندم بعد خرید های دیروز رو سر و سامان دادم
حالا اب در حال قل قل کردنه که برنج اب کش کنم و یه غذا پر از عشق تحویل همسر درس خونم بدم
شما نهار چی دارید؟
عشقت پایدار عزیز دلم
قوربونت برم
نوش جان، غذا رو با خانواده و عشق، خوردن داره
چقدر خوب که هر جمعه کنار هم هستید.
چقدر لذت می برم روزهای قشنگت را می خونم هانی.
ممنونم.بله خانواده هامون مثل برگ گل نازکن اگر بهشون سر نزنیم پژمرده میشن
سلام. چه جالب ما هم شوید باقلا داریم اما با مرغ
نوش جانتون
نوش جان شما