آرامش
آرامش

آرامش

از وقتی جراحی لثه کرده معده دردش عود پیدا کرده همراه با رفلاکس به مری

هلیکوباکترم داره 

یکی از دوستان که نتیجه آزمایش رو دید گفت هلیکوباکتر در راستای ورود شوینده ها به معده ایجاد میشه و خالم که جدیدا ضد مدرنیته شده گفت برای اینکه ظرفها رو از ماشین ظرفشویی در میارید نمیشورید و اونا کفی ان

ما امتحان کردیم و دیدیم خیر ظرفه هیچ گونه ککفی به خودش نداره اصلا کلی از فرایندش با ابه داغه فقط و اینکه ظرف رو دوباره اب بکشیم که اصلا اقتصادی و منطقی نیست

اون یکی خالم گفتن بعله برو یکم اسید بریز توالت و حیاط بشور  حالت جا بیاد چقدر ما داد و فریاد بزنیم جون خودت رو نگیر

این درسته

مامان اصلا کار کردن کارگر رو قبول نداره

کار کردن هیچ کس جز خودش رو قبول نداره بهتره بگم

اول گفتم ببین واسه حیاط من کاری از دستم بر نمیاد یه کارگر بگیر شیشه پاک کنه و حیاط رو بشوره و بسابه واست

سرویس بهداشتیام بشوره

گفتم یک روز در هفته بیاد پولشم من میدم(می خوام کاری حتما انجام شه میگم پولشم من میدم که بخاطر اثبات اینکه مساله پول نیست انجامش بدن)

یک مدتم دنبال کارگر بودیم

دیگه دیروز من گفتم بریم هایپر مارکت من خرید دارم

رفتیم و اسپری گرفتم واسه تمیز کردن پارکت،شیشه پاک کن،تمیز کننده توالت و دستمال و دستکش و اسکاچ مخصوص

اومدیم اول ایینه ها و بعد سرویس ها رو شستم بعد پارکت برق اداختم همش ظرف نیم ساعت

مامان میگه اخیش هانی چه با سلیقه شده

یکی نیست واسش توضیح بده اینا سلیقه نیست

قرار شد حیاطم خودش بدون شوینده تمیز کنه چون کار نکنه حس بدی بهش دست میده

منم هر روز سرویس ها رو بشورم و هفته ای یک بار از دامستوس جانه مادر استفاده کنم که به قول خودش ضد عفونی شه 

از قسمت مواد غذایی ام واسه صبح های این کارگر تحصیلکرده و رژیمی  کورن فلکس سوییسی خریدم که نوشته بود غنی شده با ویتامین های مختلفه

فکر کردم سویس بعیده دروغ بگه حالا میخورمش ببینم چطوره من کم و زیاد شده ویتامین ها مخصوصا ویتامین بی و روی رو تو بدنم متوجه میشم و مکمل ها رو این هفته قطع میکنم تا ببینم کورن فلکس جان چقدرش رو داره

خب برم دیگه به درسهام برسم

اخرین روز آبان رسیده منتظر یک خبر خوبم میشه لطفا دعا کنید

جو گیر

معلم زبانم واسه خوهرش ازم کمک  گرفته بود

یه خانومی بود 12-13 ازم بزرگتر که دانشگاه علمی کاربردی کاردانی حقوق گرفت بعد کارشناسی

به سطح علمی ضعیف مثل تمام دانشجو هام تو دانشگاه علمی کاربردی

میخواست بخونه واسه قضاوت و وکالت

من واسش توضیح دادم که قضاوت رو با معدل بدون آزمون میتونم برم و فقط مصاحبه بدم اما دلم نمیخواد و تو مصاحبه رد میشم

و وکالتم چند بار امتحان دادم و قبول نشدم چون بسیار ریزبینانست سوال ها و باید عمیق مطالعه بشه

من یه مدرس دانشگاهی ام

قرار شد چون اصلا اصول فقه نخونده من واسش اصول فقه بگم

خیلی منم منم داشت که حالم رو بد میکرد اما کنترل میکردم خودم رو

بعد گفت من تجارت هم بلد نیستم اصلا

تجارت از حوزه های مورد علاقه منه

کتاب دومم در همین حوزه بود

ازم خواست بهش تجارت درس بدم درحالیکه میدونست خودم مشغول درسم واسه دکتری

بهش گفتم ببین خیلی وسیعه من بخوام کلش رو درس بدم زمان زیادی ازم میره(تو هم که بخاطر زمانم بم پول نمیدی،پولکی ام خودتونید خب زندگیم باید بچرخه چرخش)

بهم بگو با کدوم مبحث مشکل داری من تمرکز کنم رو اون مبحث

خیلی کلی گفت شرکتها

منم گفتم عزیزم ما این همه نوع شرکت داریم برو بخون بگو با کدوم مواد و کدوم شرکتها رابطت خوب نیست دیگه خبری ازش نشد

کاملا کسی که نمیخونه و میخواد تو بجاش بری منابع رو بخونی و واسش لقمه آماده بذاری دهنش مشخصه

تا زد و تو تکمیل ظرفیت هم دانشگاه غیر انتفاعی هم آزاد قبول شد

من گفتم غیر انتفاعی بهتره 

و با تکیه به حرف من رفت غیر انتفاعی

من تمام استاداش رو میشناسم استادام بودن

اوایل که خیلی سعی میکرد بگه استادا بدرد نمیخورن(نمیفهمم یه دانشجو با سطح علمی ضعیف که تاحالا هیچ دانشگاه خوبی ام نرفته چطوری چنین چیزی رو جرات میکنه بگه؟)

بعد که دید من از موضع ام کوتاه نمیام و از تمام استاداش با نیکی یاد میکنم و خودشم دیده من سوادم چقدر بیشتر از خودشه کوتاه آمده

حالا امروز مسج داد بیام چند لحظه در خونتون سوال دارم

سرما خوردم وسط درسم بودم حوصله نداشتم

جواب ندادم

نیم ساعت بعد زنگ زد

گفت واسه پروپوزالم سوال دارم

من گفتم باشه بیا

بعد تمام مدت یه جای بدی که بودم(زشته بگم کجا،اما خیلی از ادمها اونجا فکر میکنند) فکر کردم دانشجوی ترم 1رو چه به پروپوزال؟؟؟؟؟

از اونجا اومدم و لباس عوض کردم و چای گذاشتم که الان میرسه 

داشتم با مامان صحبت میکردم پشت خطیم شد گفت نمیرسم بیام

تلفنی برام توضیح داد فهمیدم واسه ارائه کلاسیشه

واسش توضیح دادم و گفتم استادتون حق داره باید بری پایان نامه و مقاله بخونی

بسسیار جو گیره 

موضوعش رو بهم گفت (میدونه من کار تحقیاتی ام انجام میدم پولی) گمانم منظورش بود واسش انجام بدم اما بدون پول منم نا مردی نکردم گفتم با موضوع تو من یه کتاب دارم دوست داری بیا بهت بد م ب خونیش

گفت کتابه واسه چه سالیه؟

نگاه کردم گفتم 81 گفت اوههههههههههه اون که دیگه منسوخ شده!!!!

گفتم دلبندم کتاب منسوخ نمیشه کتاب قراره به شما سرنخ بده تو اینترنت دنبال سرنخ باش اما کتاب همیشه اولین گزینت باشه

ما اون زمون با هر پروژه میرفتیم انقلاب و از آاقای شبرنگ کمک میگرفتیم 

بعد سرچ میکردیم لیست پایان نامه ها و میرفتیم میخوندیم

بعد فکر کردم این ارشدی که میگم  هیچی ازش یاد نگرفتم و بیخود بود و این همه باهاش بدم خدایی خیلی چیزا داشت واسم

من تمام مدت تحصیلم بابام ازم سوال میپرسیدن که بر نمیدانم خودم واقف بشم و جوگیر نشم

ازینا کسی انگاری سوال نپرسیده فکر میکنند حالا که دیگه به لطف وزیر علوم ارشدم قبول شدن علامه شدن

باشه علامه باشن اما به من کاری نداشته باشن اعصاب ندارم والا


خرس میوه خوار

دیدین خرس چجوری میوه میخوره؟ و چیا رو دوست داره؟

یکی از اقواممون رو یک قسمتی از کوه باغ داره گاهی که میریم کوه نوردی باغش ، تعریف میکنه که خرس وقتی گرسنش میشه میاد از رو درخت میوه ها، شیرین ترین میوه ها رو میخوره

مثلا از نوک درخت شیرین ترین خرمالو رو انتخاب میکنه

حالا من خرس خونمونم

خانوم خرسه از خواب عصرگاهی که پا میشه اگر برنامه خاصی نباشه و اسه باشگاه رفتن وقت باشه باهمون لباسای تو خونش میره تو حیاط

اولین روزا با قیچی نون میرفتا الان دو روزه جای قیچی باغبانی رو یاد گرفته

اول میره سراغ درخت خاصی که اینجا یه اسم انگور خارجی معروفه نمیدونم چیه واقعا اما عاشقش بودم و بابا بخاطر من کاشتش 

رو شاخه هاش میوه های ریز قرمز خال خالی میده که مزه شیرین  و گس باحالی دارن

اندازه دونه های انار

بعد که چندتا خوردم حرص میخورم چون دست میزنی به شاخه چندتاشم میریزن حیفه

پس با قیچی یک شاخه بزرگ رو میچینم

بعد سردم میشه میام سراغ درخت نارنگی ازونم یک شاخه خوشه ای حاوی 5-4 تا نارنگی میچینم و گوله میشم تو خونه

هوا چقدر سردهههههههههههههههه

بعد شیرینا رو میخورم ترشا باقی میمونه

اینه که بهم میگن خرسی

فرصت نمیکنم از پاییز تو حیاط فسقلیمون که حسابی به لطف دستای سبز بابا و مامان آباده عکس بگیرم واستون

برگای درخت خرمالو سمفونی رنگ شده

هر روزی ام چندتاش میریزه

نارنگی ها نارنجی شدن رو شاخه ان و درخت سرش به پایین خم شده

پرتقالها هنوز زوده واسه خوردنشون

انگور خارجیام که عشقن

بار درخت خرمالو. رو قبل از گنجشک ها و مورچه ها بابا شکار کرد و هنوزم چنتایی تو یخچال داریم

از درخت گردو رو برو اتاقمم بگم یا از سال گذشته یادتونه؟

برگاش یه دنیا حرف دارن

من برم دیگه درس بخونم

شاید به او زنگ زدم


روش حل اختلاف مهین خانوم و شهین خانوم یا منطقی؟

رو یه سری  مسایل اختلاف نظر زیادی پیدا کردیم

جوری که به پیشنهاد من و همکاری اوشون رفتیم پیش مشاور

مشاور هنوز که راهکاری نداده فقط گفته 1ماه باید بیایید دست کم تا بگم چی به چیه

شنبه با ناراحتی و قهر بعد از مشاوره من رو رسوند خونه و بعدش یکم مسج دادیم

شاخ و شونه کشید و شرط گذاشت

نمیدونم مشاوره تو جلسه تنهاییش یادش داد یا خودش ابتکار بخرج داد

خلاصه من گفتم شرط رو  قبول دارم همش مالی بود 

اما مرد بداخلاق رو نه

اوشونم گفت تا از تصمیمت مطمئن نشم همینم

من مسج ندادم زنگم نزدم و امروز چهراشنبه است او هم خبری ازم نگرفت

مثل دو تا بچه 3ساله

شهین خانوم و مهین خانوم میگن بهش مسج ندی ها

الان قافیه رو ببازی تا آخر عمرت باید تو منت کشی  کنی و اون ناز

نذار جاتون برعکس شه

تو بالاتری

منطقم میگه خب دلت واسش تنگ شده بهش بگو بذار بدونه واسش مهمی

مگه چقدر از عمر رابطتتوم میگذره کهبدونه مثلا تو الان دتنگی

خلاصه که این دل من مونده سر دوراهی چه راهی پیش بگیره(با ریتم بخوانیدش)

خوب نیستم

رفتم پرو لباس عقدم در حالیکه خیلی ذوقش رو داشتم و عالی شده بود مطمئن نبودم ایا می پوشمش یا نه

هرکسی بهم میرسه میپرسه عقد کی هست؟

من نمیدونم ایا عقدی خواهد بود یا نه


یادم نمیاد پا تو کفش کسی کرده باشم...

وقت عروسیش با تمام تلاش من و مامان قرار شد اون دوست ارایشگر از یه شهر دور بیاد و آرایش عروس رو انجام بده

شهر دور کوهستانی و خشک بود شهر عروسی مرطوب و معتدل

واسه همین وسط عروسی موهای عروس نیاز به ترمیم داشت چون ارایشگر عزیز یادش نبود رطوبت هوا با مو چیکار میکنه

اصلا از خانوم ارایشگر خوشم نمیاد

دیروز مهمانشون بود 

زنگ زدن که هانی  میخوای موهات رو کراتینه کنی؟گفتم نه تحقیق کردم کراتینه واسه موهای من کارایی نداره من رنگ کردم نه مش که کراتین موهام رفته باشه

باز زنگ زد که یکی از برندهای شامپو و رنگ فقط به آرایشگرا یک ماسک کراتینه خوب میده و تو حمام میذاری رو موهات و وز مو رو میگیره

گفتم من موهام مجعده وزش در اثر سوختن نیست که فر فریه

میگفت بیاد موهاش رو ببینم تا وقت عقد که میخوام بیام!!!

گفتم جان؟؟؟؟مگه من آرایشگر خواستم از کسی؟

بهم برخورد 

خب چرا انقدر بیکار شدید که بخواهید وقتی نیستم از من صحبت کنید؟

من این رو بچشم لطف ندیدم

بچشم دخالت دیدم از طرف عزیزانم

من کاری به کار کسی ندارم چرا راجع به احوالات من نظر میدین؟

چرا مدام یاد آوری  میکنید طلا و لباسم رو برم بخرم؟

یعنی واقعا خودم نمیفهمم باید کی برم خرید؟

میگید ممکنه پارچه کم بیاد

خب کم بیاد...

یعنی مهم تر از آرامش اعصاب منه؟

بزرگترا مثل مامان بابام آرامش داشته باشید

با عجله و نظر دادن بیجا اذیتم نکنید

حتی اگر عزیزترین خاله دنیام باشید