آرامش
آرامش

آرامش

ابلاغ

یه خانومی هم ورودی من بود واس کاراموزی

بعد تمام مدتی که من ریلکس بودم که حالا حکم میاد و اینا اون نگران بود به شدت

هر چقدرم من میگفتم توکل کن اثر نداشت

البته امروز دلیلش کشف شد

من که امتحان دادم بالاترین رتبه علمی رو کسب کردم وقت گزینش بم گفته بودن

وقتی هم نتایج اومد شهر انتخابیم قبول شدم

این خانوم همکار پدرسون ایثارگر بودن و بدون ازمون اومدن گفتن سلام علیکم رفتن گزینش

رییس سازمان زورش چربید و گفت حالا که امتحان نداده پس اول حکم امتحانیا رو بزنیم بعد جاهای خالی با سهمیه ها

و این بنده خدا رو بش گفتن بره یه شهر دور

اول صبحی یه حرکتی ازش دیدم که اون وقت گفتم حقشه اما بعد دلم سوخت اخر وقت گفتن بره یه سهر نزدیک

اما ماجرا چی بود

ما تو یه سالن بزرگ کار میکنیم که پارتیشن داره

و هرکدوم پست یه سیستمیم انقدرم کار داریم و کار حساسه کا وقتی با هم کار داریم باید صدا بزنیم و مناظر هم بشیم

من مثلا تلفن که دارم راحت سرجام صحبت میکنم و کسی نمی شنوه

این خانومه ۴شنبه یهو اومد پشت سر ما شروع ورد بلند تلفنی حرف زدن

که اره ۲کیلو گوجه سبز و ۲ کیلو توت فرنگی و ۳کیلو پرتقال و چه و چه وایم بکش بفرست 

از سوپر میکه محلشون تلفنی خرید کرد!ایا خونه نمی تونست انجام بده؟ایا سر جاش تلفن انتن نمیداد؟

ایا خواست بگه پولداره؟

بعد از اون لو رفت که سهمیا ایت گفت من نون دلم رو نیخورم وقت ثبت نام هزینه ثبت تام زیاو بود من پولش رو نداشتم خدا من رو بدون امتحان قبول کرد

من حرصم در اومد

اما بعد زودی دلم سوخت واسش

محیط کار ازین چیزام داره دیگه

نظرات 1 + ارسال نظر
آنا سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 21:53 http://aamiin.blogsky.com

بچه های ایثارگرها هم رفتند جزو سهمیه؟ جل الخالق!

اوه بله بودن که پدر همکار چند درصدی جانبازه گمانم کمتر از ۴۰ درصد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.