این روزها دارم سعی میکنم از اخرین روزهای بیکاری لذت ببرم
معمولا تا 9 صبح میخوابم بعد تو اینستاگرام میچرخم
بعد نمیدونم چرا هر روز زوج دقیقا بین 5تا7 که من باشگاه دارم واسم کار پیش میاد اصلا فکر نکنید تنبل شدما
تقریبا 10 روز بود به شدت هله هوله خور شده بودم خب تقصیرم نداشتم مدام تو راه بودم تو راه میچسبه ادم پفک بخوره
چیپس بخوره
تازه همسر قول داده یه شب تو ماه اینده جیگر کثیف کنار خیابونی بخوریم
امروز با ترس و لرز رفتم رو ترازو و کیف کردم بدن هوشیارم وزنش زیاد نشده
همسر میگه تنبل شدم
اما واقعا وقت نمیشه برم باشگاه
با اقای یار رفتیم کارگزینی اداره
میگه اگر طبقه 4به بعد بهت کار بدن خوبه پایین تر خیلی ارباب رجوع دارید خسته میشی
قرار شده فعلا که اقای یار فقط یک روز بیرون از خونه کار دارن ایشون هم سرویسم بشن هم اشپزی کنن تا من راه بیوفتم
اینم از مزایای شوهر دانشجو در شهر غریب داشتن
واسه عید برنامه سفر داشتیم
با خبر کارم پا در هوا موندیم
نمیدونیم چی میشه
یه مشهد هم نذر کارم بود باید بریم پابوسی اقای یار امتحان هفته بعدش رو بده ایشالله عازم میشیم