آرامش
آرامش

آرامش

پسرک باهوش

پسرک اولا خیلی حسود بود نسبت به عموش و نمیخواست قبولم کنه

وقتی کنار عموجونش مینشستم لج میاورد و گریه میکرد که اونجا نشین

یکم زمان برد اما الان حسابی با هم رفیق شدیم

یه بعد از ظهر تو دل هم خوابیدیم و اون با گوش و لپم بازی کرده

من بهش اسم حیوان ها و غذاهاشون رو یاد دادم

تا رسیدیم به پنگوئن

حیوان قحطی بود زن عمو جان از رو جورابه بچه یاد پرنده قطبی افتاد

بهش گفتم پنگوئن میدونی چیه حتی اسمشم نمیتونست بگه 

از رو جوراب نشون دادم متوجه نشد قبلا اون رو له اسم جو جو بهش یاد داده بودن

گوگل کردم و نتیجه عالی بود یاد گرفت اسمش رو بگه 

پنگوئن تو برف ها زندگی میکنه و ماهی میخوره

شیر اهو میخوره

خرگوشم کاهو

مارمولکم پشه

بعد زنعمو شد دایرت المعارف

جدیدا هر سوالی داره من باید جوابش رو بدونم

خلاصه که با پسرک باهوش حسابی رفیق شدم

*یواشکی نوشت...مادر جون میگه مامانش باهاش هیچی کار نمیکنه  و الا بچه خو ب و باهوشیه

نتیجه نوشت...مامانش امروز نذاشت تا وقت نهار بیاد پایین البته خوب کاری کرد اما دلم نمیخواست من رو با اون مقایسه کنند و فکر کنند چه با حوصله و خوبم

من فعلا مسیولیت ندارم و سنم از مامانش خیلی گمتره

حالا من که برم و دور شم حال عروس بزرگه تم بهتر میشه قطعا

اما دستش درد نکنه با من خوبه تا حالا نذاشته دست به سیاه و سفید بزنم 

واسم هدیه زیبایی هم خریده

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 11:09 http://donyayekoochakeman.blogfa.com

من ترجیح میدم بچه بگه جوجو. هروقت رفت مدرسه یادش بدن بگه شترمرغ. این طوری کله اش با کلمه پر نمیشه. یاد میگیره توصیف کنه. مهارتی که بچه های الان کمتر دارند.

این بچه ذهنش پر شده پر از متن اهنگهای 6.8 و فحش
خوب یاد بگیره بگه پنگوین که بهتره جای گفتنه سنگ و بزن به شیشه
تازه مامانش ازم خاست باش زبان دوم کار کنم گفتم فعلا زوده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.