آرامش
آرامش

آرامش

خانوم ببخشید!

سرد بود داشتم تند تند از تو پارک میاندم تا زودتر برسم خونه

یهو یه صدا گفت خانوم ببخشید

بار دوم تکرار شد تا فهمیدم منظورش من هستم

برگشتم یه خانومه چادری با یه دختری حدود 18 سال بودن

یه گوشی دست دختره بود که یهو برگشت گفت یه سوال داریم ازتون گفتم بفرمایید

یه عکس تو گوشیش نشونم داد یه عالمه ادم بون زوم کرد رو سبد گل و گفت بنظرتون این گل طبیعیه؟

گوشیش انگار رو پاور سیوینگ بود من هیچی نمیدیدم تاریک بود اما گله داد میزد مصنوعیه

یه سبد گل رز قرمز جنس بد مصنوعی

اما موقعیت سختی بود نمیدونستم چرا ازم پرسیدن و دوست دارن چی بشنون که دختره گفت بنظرتون با گل مصنوعی میرن خاستگاری؟

یه بار تو گلفروشی بودم که یه پسر با ذوق امد یه سبد گل مصنوعی زشت و خاک گرفته خرید برا خاستگاری همونجا تو دلم گفتم اگر خدستگار من میاوردش میزدم تو سرش مثل فیلما

گفتم فکر نکنم

دختر لبخند زد و تشکر کرد و به نامانش گفت دیدی گفتم خاستگاریش نرفته!

من تا خونه کلی داستان بافتم واسه اون دختر و اون دسته گل و پسری که عکس فرستاده گفته رفتم خاستگاری

خدا رو شکر اقای یار میدونن نقطه ضعف های من چیا هستن و رعایت میکنند

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 19:32

هانی جان، موضوع نظر آدمها نیست. فرض کنید شما پاتون شکسته بقیه بیان به اون پای شکسته لگد بزنند چه دردی می کشید؟
یاد یکی از همکلاسی های قدیم افتادم که برای اینکه دختره دست از سرش برداره حلقه بدل انداخته بود دستش.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.