آرامش
آرامش

آرامش

مادر

مامانم مریضه

مادرها حق ندارند مریض شن قبلا هم گفتم؟

منی که این همه اشپزی دوست داشتم و قبل از مریضی مامان هم اشپزی با من بود امروز انگشتم رو رنده کردم قاطی پیاز

دیروزم یک انگشت دیگه رو بریدم

خونمون خاکی شده من حوصله ندارم گرد گیری کنم بلدم نیستم جونشم ندارم

فقط بلدم توالت دستشویی بشورم و جارو برقی بکشم لباس ها و ظرفا رو بندازم ماشین و اشپزی کنم

من بلدم این همه کار کنم اما بد نیستم حال اهل منزل رو خوب کنم

در نتیجه مادر تو اتاقش میخوابه پدر جلو تلویزیون چرت میزنه 

پدر بزرگ تواتاقش رو اخرین درجه رادیو رو به گوشش میچسبونه و گوش میده

به ظاهر همه چیز ارومه

اما مادر مریضه

دختر حالش خوب نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.