آرامش
آرامش

آرامش

توان نه گفتن

رو حساب استاد دانشجویی مدیر گروه محترم خیلی ازم استفاده میکرد و براش متن ترجمه میکردم و سرچ میکردم تازه غر هم میزد که دیر کارت رو تحویل میدی

یکبار تمام توانم رو جمع کردم بهش گفتم استاد من کارهای خیلی مهم تری دارم اگر خیلی واستون مهمه دار الترجمه خوب معرفی کنم بهشون کار رو بسپارید

دیگه دمش رو جمع کرد خدا رو شکر

بعد از اون یه همکار شروع شد

رو حساب صمیمیت مثلا 12 شب واسم میل زد یک بار که این چکیده مقالم رو بر میگردونی انگلیسی؟گفتم من نیتیو نیستم نمیتونم

گفت نه کارت درسته انجامش بده من قبول دارم

انجام دادمش

بعد از اونم یکی دو بار دیگه 

تا این دفعه مسج داد که من کار پایان نامه برداشتم اما اختبار دارم نمیتونم انجامش بدم

شما انجام میدی؟

موضوعشم جزایی بود

گفتم نمیتونم

باز فرستاد و اصرار که انجامش بده باهات حساب میکنم

دیشب عزمم رو جذم کردم و بش گفتم واقعا نمیرسم

اونم مدام میگفت من کسی رو نمیشناسم که بش اعتماد کنم

اخرش مجبور شدم بگم خب بیخیال این کار شو

مگه مجبوری؟

خلاصه که قورباغه ام رو قورت دادم و یک نه حسابی گفتم الان بابتش خوشحالم

خودم هزار تا کار دارم خب


نظرات 2 + ارسال نظر
آنا یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 12:32 http://aamiin.blogsky.com

آزمایش چطور شد؟ خوب بود؟

فردا نتیجش حاضره،من سالی یکبار ازین ارکایشا میدم و نتیجش هیچی نیست
و من باز هم کهیر میزنم
فقط موقعی که همیوپاتی میشدم خوب بودم
باید باز هم برم دنبالش

آنا جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 14:25 http://aamiin.blogsky.com

سخته نه گفتن .. اما خوبه که تونستی بگی.

خیلی سخت مخصوصا که دلتم نخواد طرف برنجه ازت
اما راحت شدم الان از فکرش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.