آرامش
آرامش

آرامش

معما

صبح پدر بزرگ پشت سر هم صدام میکرد وقتی رفتم میگه هانی من هم تشتنمه هم نیست بنظرت چی بوخورم؟

میگم خب یعنی چی؟میگه تشنمه اما اب نمیخوام میوه بیار

دارم شام میخورم میبینم سبزی داریم توشم ریحان هست میگم مامان سبزی خوردنه میگه هم اره هم نه

میگم یعنی چی؟میگه خب الان سبزی خوردنه اما فردا بهش دو تا سبزی اضافه میکنم میشه زیتون پرورده

خانواده من دیروز زده بودن تو کار معما

وقتی پاسکاری میشوم

زنگ زدم دانشگاه بعد از مدتها خانومه کارمند دقتر استعداد درخشان سرحال جواب داد

حتی واسم چک کرد و بم زنگ زد

یعنی یه جوری برخورد کرد اصلا باورم نمیشه هنوزم

اما خب چه فایده

یه سری تغییر تحولات به وجود امده

که همه به هم ریختن انگاری طوفان شده

من 70 امتیاز رو اوردم تا اینجاش رو دفتر استعداد درخشان گفت

بعد گروه حقوقمون میگه حقوق خصوصی دیگه با من نیست زنگ بزن به مدیر گروه

به مدیر گروه مسج دادم جواب نداده هنوز

انقدرم از خود متشکر و بد اخلاقه

عمرا جوابم بده

یهو هم بهش زنگ بزنم لج میکنه

ادم خاصیه

ما تو دوران تحصیلم باش مشکل داشتیم 

باید خیلی تو مود باشه تا ارتباط بشه باش برقرار کرد

این از این.........

از کار هیچ خبری نیست

رفتن ملت اعتراض کردن که چرا تکلیف ما رو مشخص نمیکنید اما همچنان خبری نیست

..............................

خدایا من عیدی میخو ام

اصلا هم نمیفهمم بنده خوبی نیستم و این حرفا

روزه میگیرم عیدی میخوام


پارسال روز عرفه یاد گرفتم نمازش رو بخونم  زیر اسمون خیلی حال خوبی داشت

اگر تونستین عرفه رو روزه بگیرین و نمازش رو بخونید سخت نبود زیاد

حالتون خوب میشه

یادمه هوا اصلا خوب نبود من مونده بودم چطور برم تو حیاط نماز که اولا کسی نبینه من رو بعد م خیس نشم

اط ظهرش دقیقا هوا خوب شد

کنار خونه هم یه نقطه دنج پیدا  کرده بودم که از هیچ جا مشرف نداشت و کسی نمیدید 

خدایا میشه شما پاسکاریم نکنی؟

مهر قبولی بزن رو کارنامه ام دیگه

دستم رو فشار بده تا بفهمم هستی

مادر

مامانم مریضه

مادرها حق ندارند مریض شن قبلا هم گفتم؟

منی که این همه اشپزی دوست داشتم و قبل از مریضی مامان هم اشپزی با من بود امروز انگشتم رو رنده کردم قاطی پیاز

دیروزم یک انگشت دیگه رو بریدم

خونمون خاکی شده من حوصله ندارم گرد گیری کنم بلدم نیستم جونشم ندارم

فقط بلدم توالت دستشویی بشورم و جارو برقی بکشم لباس ها و ظرفا رو بندازم ماشین و اشپزی کنم

من بلدم این همه کار کنم اما بد نیستم حال اهل منزل رو خوب کنم

در نتیجه مادر تو اتاقش میخوابه پدر جلو تلویزیون چرت میزنه 

پدر بزرگ تواتاقش رو اخرین درجه رادیو رو به گوشش میچسبونه و گوش میده

به ظاهر همه چیز ارومه

اما مادر مریضه

دختر حالش خوب نیست

توان نه گفتن

رو حساب استاد دانشجویی مدیر گروه محترم خیلی ازم استفاده میکرد و براش متن ترجمه میکردم و سرچ میکردم تازه غر هم میزد که دیر کارت رو تحویل میدی

یکبار تمام توانم رو جمع کردم بهش گفتم استاد من کارهای خیلی مهم تری دارم اگر خیلی واستون مهمه دار الترجمه خوب معرفی کنم بهشون کار رو بسپارید

دیگه دمش رو جمع کرد خدا رو شکر

بعد از اون یه همکار شروع شد

رو حساب صمیمیت مثلا 12 شب واسم میل زد یک بار که این چکیده مقالم رو بر میگردونی انگلیسی؟گفتم من نیتیو نیستم نمیتونم

گفت نه کارت درسته انجامش بده من قبول دارم

انجام دادمش

بعد از اونم یکی دو بار دیگه 

تا این دفعه مسج داد که من کار پایان نامه برداشتم اما اختبار دارم نمیتونم انجامش بدم

شما انجام میدی؟

موضوعشم جزایی بود

گفتم نمیتونم

باز فرستاد و اصرار که انجامش بده باهات حساب میکنم

دیشب عزمم رو جذم کردم و بش گفتم واقعا نمیرسم

اونم مدام میگفت من کسی رو نمیشناسم که بش اعتماد کنم

اخرش مجبور شدم بگم خب بیخیال این کار شو

مگه مجبوری؟

خلاصه که قورباغه ام رو قورت دادم و یک نه حسابی گفتم الان بابتش خوشحالم

خودم هزار تا کار دارم خب


تولد شناسنامه ام

صبح که رفتم ازمایشگاه از دیدن عدد 26 روی برگه رسید تعجب کردم یهو تاریخ توجهم رو جلب کرد

شناسنامه ام 26 ساله شد

من اما 3ماه فرصت دارم تا 26 سالگی

الان 7گیگ اینترنت فشفشه دارم و یک روز مکالمه رایگان باز به مرام شرکن اینترنتم و همراه اول

بانکها خب اگر خیلی مردن 1000 تومن هدیه بدن والا

همینطور بم مسج میرسه

خب که چی مثلا

بانک بم تبریک بگه من موجودیم رو بیشتر میکنم؟